...خاطرات خیس...

از حمیدرضای عزیزم می نویسم...به تو نزدیکمو دوری...مثه بارون پشت شیشه...

...خاطرات خیس...

از حمیدرضای عزیزم می نویسم...به تو نزدیکمو دوری...مثه بارون پشت شیشه...

تکرار ...

امشب تمام حوصله ام را  

در یک کلام کوچک 

 در " تو "  

خلاصه کرده ام :  

ای کاش یک بار 

 تنها همین یک بار 

 تکرار می شدی !  

 تکرار ...  

خدایا چرا این همه امتحانای سخت سخت ...  

خدایا من که تو امتحانای ساده ی توام رد می شدم ... 

 چرا اینقدر درمونده و دلگیرم ... چرا انقدر ازت می ترسم ...  

خدایا ... می بینی منم بنده تم ... منم آدمم !!!  

من توان این همه درد و ندارم ... توان مبارزه ندارم ...  

چه جوری بگم تا بفهمی منظورمو ؟؟؟