...خاطرات خیس...

از حمیدرضای عزیزم می نویسم...به تو نزدیکمو دوری...مثه بارون پشت شیشه...

...خاطرات خیس...

از حمیدرضای عزیزم می نویسم...به تو نزدیکمو دوری...مثه بارون پشت شیشه...

گریه ام ولی امان نمی دهد...

بسمه تعالی

از عشق دلگیرم

بی تو آرام , نمی گیرم

جز نگاه و صورت ماهت

در روح و جان نمی بینم ...

تنها و دربندم

بی تو نمی خندم

لبخند لبهایم

غوغای چشمانم

آرامش جانم

بی تو ... دلم تنهاست

بی تو نمی مانم ..

بی تو ازین دنیا

چیزی نمیدانم ...

سلام ... امروز قالب وب و عوض کردم ... چون اصلا خوانا نبود ....میخوام یه شروع جدید داشته باشه و اینجا فقط جای غم نباشه و خنده هم روی لبا بیاره ... دوست دارم اینجا فقط با حمیدم درد و دل کنم ... تا شاید اینجوری روزای نبودشو تا ب بیارم ... ببخشید اگه با غصه هام ناراحتتون کردم ...

البته بعد از پنج شنبه ی سخت این هفته که میترسم آنی تموم موهای سرمو سفید کنه !!! قول میدم با توکل بخدا یه شروع خوب داشته باشم و به تنهاییی و نبود حمیدرضای گل و بی نظیرم عادت کنم ...ولی تنهایی نمی تونم و نیاز به کمک عزیزام و دعاهای شما دارم ...اگه خواستید با دل پاکتون بین تموم دعاهاتون ... برای ماهم دعا کنید ...

این روزا منتظر تکرارم ... نمی دونم چی ؟؟؟ ولی...گریه امونم و بریده ...کاش بودس تا هر روز منتظرت می نشستم ... باز گهگاهی با هم دعوا می کردم ...بعد قهر و زودی ام آشتی ...باز  بلند لند صدات می کردم ... کل کل می کردیم ... چه دنیایی می شد دنیای من اگه حمیدرضای من ...بودی .... خیلی سخته که داریم به روزی نزدیک میشیم که دیگه تو رو نداریم کاش میشد جلو شو بگیرم تا نیاد ... تا تو نری ...... حال و هوا همون حال و هواست و داره کم کم می ترسونتم .... برام دعا کنید ...

کاش این زمانه زیر و رو شود

روی خوش به ما نشان نمی دهد ..

یک وجب زمین برای باغچه

یک دریچه آسمان نمی دهد ...

وسعتی به قدر جای ما دو تا

گر زمین دهد ... زمان نمی دهد ...

فرصتی برای دوست داشتن

نوبتی به عاشقان نمی دهد

پاره های این دل شکسته را

گریه هم دوباره جان نمی دهد ...

خواستم که با تو درد و دل کنم

گریه ام ولی امان نمی دهد ......