...خاطرات خیس...

از حمیدرضای عزیزم می نویسم...به تو نزدیکمو دوری...مثه بارون پشت شیشه...

...خاطرات خیس...

از حمیدرضای عزیزم می نویسم...به تو نزدیکمو دوری...مثه بارون پشت شیشه...

قبض موبایل...

بسم الله ...   

یه روز که حمید اومده بود خونمون اونم با یه قیافه ی غمگین و ناراحت البته همشم مصنوعی بود... یعنی تابلو بود که مصنوعیه !!!  گفت : سمیه یه چی نشونت بدم , قول میدی هول نکنی ... ببین من خودم یه سکته رو رد کردم خوبم می دونم برای تو سخت تره ... فقط تحمل کن خب ؟ 

نمی دونم چی شد ؟ ولی فکر کنم آنی فشارم افتاد !!!  

  

گفتم : چی شده ؟؟؟ فقط تو رو خدا یهو نگو ...   

دستشو کرد تو جیبش و یه کاغذ در آورد ... گفتم چک دادی حمید ؟ برگشت خورده ؟ پول نداری ؟ به بابا بگم ؟؟؟  

گفت نه بابا چکم کجا بود !!! چقدر پول تو حسابم دارم که چک بکشم ... قبضه دختر , قبض موبایل ... گفتم :خدا نکشتت با این  قبض موبایلت ؟؟؟ !!! سکتم دادی ... 

گفت : " آره معلومه  رنگت پریده !!! سمیهههههه؟ بدبخت شدیم !!!! ببین چقدر اومده !!؟؟! نگاش کردم ... گفتم :ﺃه..ﺃه..ﺃه ...مردم انقدر خسیس ...!!! همین قدرم نداری ... خیلی زشته !!! مرد باید انقدر پول توی جیبش باشه !!! 

خشکت زد ...گفتی باشه ؟ خب برای منم خیلی مهم نبود .. گفتم یکم حرص تو رو دربیارم ... گفتم آره بابا این پول توجیبیه منه !!! می خوای این ماه قبضت و من بدم ...  خندیدی .. گفتی : نه بابا !!! گفتم بله بابا ... 

بعد گفتی : صبحی که مامان قبض و دید یخ کرد ... گفت حمید می خوای چیکار کنی ؟ گفتم باید نصف بیشتر حقوق این ماهم و بردارم چه می دونستم تو انقدر پول داری که می خوای بهم بدی !!!

چشام گرد شد !!! 

حمییییییییییییید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نصف بیشتر حقووووووووووووووووق ؟؟؟  یعنی از۴۰۰ تومنی که میگیری چقدش و باید بدی نصفه بیشترشو؟؟؟؟

 

آره خب ﭜ΄ چه قدر ؟؟؟ سیصد و بیست و یک هزار و چهارصد و پنجاه تومن دیگه ؟؟؟ حالا سیصد وبیست و یک و اینبار تو بده ... خورده هاشو خودم دارم ... نداشتمم فرشته داره ازتو قلکش میده !!! 

گفتم حمید ندارم ! شرمنده من فکر کردم 30 تومنه ! تازه همونم باید از آجیم می گرفتم ...

خندیدی گفتی :" من که می دونستم تازه  فکر کردم داری شوخی می کنی ؟؟؟ نه که جدی می گفتی ..".  

 آخ چه رو دستی خوردم ... کاش نمی گفتم ...  

گفتم حالا اشکال نداره ولی اگه انقدر به من زنگ نمی زدی , الان قبضتم انقدر نمیومد !!! دیگه خواستی زنگ بزنی یا از خونه یا از سرکار بزنگ !!! یا من خودم زنگ می زنم ...  

باید پس انداز کنیم حمید انقدر الکی خرج نکن ... گفت باشه ... هر وقت با گوشیش زنگ میزد من قطع می کردم و خودم از خونه بهش زنگ می زنم ... حمیرضام هر چی میگفت : " پول تلفنتون زیاد میاد گوش نمی کردم تا اینکه ....... 

 

یه روز بابام گفت : چرا انقدرپول تلفن زیاد شده ... قبلنا 4 , 5 ... نهایت نهایتش 7 یا 8 تومن میومد , چرا الان 79 هزار تومن شده !!! منم خودم زدم به اونور ... که من خبر ندارم ... اصلا من که به حمید زنگ نمیزنم ... بیچاره همش خودش زنگ میزنه ... مگه یادت نیست بابایی ... قبضش 300 هزار تومن اومده بود ؟؟؟