...خاطرات خیس...

از حمیدرضای عزیزم می نویسم...به تو نزدیکمو دوری...مثه بارون پشت شیشه...

...خاطرات خیس...

از حمیدرضای عزیزم می نویسم...به تو نزدیکمو دوری...مثه بارون پشت شیشه...

عشق و سادگی

بسم الله...*** اگر عشق نبود ; به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم...؟کدام لحظه ی نایاب را اندیشه می کردیم؟و چگونه روزهای تلخ را تاب می آوردیم... آری ... بی گمان پیش از اینها مرده بودیم...(دکتر علی شریعتی)** عشق؟کاش بدونیم عشق یعنی چی؟نمیدونم چراتودنیای الان ماعشق معنی دیگه گرفته؟!چراهمه میخوان رازای زندگی روبگن تااونومتفاوت جلوه بدن! دلیل نشون دادن مسائل شخصی چیه؟اینکه بین من وهمسرم چی میگذره.فقط مال من و اونه ...حمیدرضام میگفت:"کاشکی تودنیای مارازا رو،رونمیکردن"کاش تعریفشون ازعشق،حیاونگاه بود نه هوس و ریا .. .عشق خیلی واژه ساده ایه..خودشم سادس وباسادگیم میادعشق بانگاه میاد، باحیامیاد...ازهمه قشنگتر...باخدامیاد...یادمه وقتی میرفتم بازارکلی ظرف میخریدم،گرونم نبودنا ! فوق العادم ارزون بود،ازمیوه خوری۲۵۰۰تومنی گرفته،تا لیوانای ۶تا۳ تومن،وغیره...گرونترین ظرفمم یه قابلمه تفلون ۲۵تومنی بودکه به نظرم برای شروع عالی میومدن وکلی ام تمیز و شیک نگهشون میداشتم! مبلم نمیخواستیم! میزتلوزیونم به پیشنهادمن قرارشد فعلأ نخریمو کارتون تلوزیون و پرکنیم ویه رومیزی خوشگل بندازیم روش!!! البته نه اینکه حمید نخوادخیلیم دلش میخواست،ولی خوب میدونست که من یه جوردیگه فکرمیکنم واینا همه برام بی نهایت لذت بخش بود...دوست داشتم فردا که بچه هام ازم پرسیدن:مامان؟کدوممون وبیشتر دوست داری؟بگم همتون وبه یه اندازه دوست دارم ولی باباتون و بیشتر... بنظرمن همه چی سادش قشنگه...مثه انتخاب خودم...