...خاطرات خیس...

از حمیدرضای عزیزم می نویسم...به تو نزدیکمو دوری...مثه بارون پشت شیشه...

...خاطرات خیس...

از حمیدرضای عزیزم می نویسم...به تو نزدیکمو دوری...مثه بارون پشت شیشه...

دنیا یه خوابه که به نظر طولانی می رسه ...

بسم الله الرحمن الرحیم

دیروز وقتی از دانشگاه میومدم , توی اتوبوس ... یه دختر تقریبا 3 , 4 ساله توجهم و جلب کرد , بچه ی ناز و بانمکی بود ... نمی دونم چرا هر وقت دختربجه های کوچولو و می بینم , یاد ریحانه میفتم !!!

بچه ها خیلی ناز و لطیفن ... معصومن ... دوست داشتم ببوسمش ... از بس خوشمزن ..!!! مامانش کنار یه خانومی نشسته بود و این هی می رفت روی صندلی و به همه نگاه می کرد ... منتظر بودم به منم نگاه کنه تا یهش بخندم و یه چشمک بهش بزنم ... سرش و که بالا آورد  یه دور تو اتوبوس زد !!! به من که رسید بهش خندیدم ماشالله ... چه چشای گرد و خوشگلی داشت ...عین چشای ریحانه ... بهم یه لبخند زد و یه 3 چهار باری پشت سر هم چشاش و گذاشت روی هم ... خندم گرفت ... حمید , می خواست بهم بگه منم بلدم چشمک بزنم ...

بعد خانومه به مادرش گفت : شما به کی می خواین رای بدید ؟؟؟

خانومه ام گفت : نمی دونم والا ... شوهرم میگه به ........ رای بدیم !!!

بچهه با دقت گوش میداد ... بعد گفت : ماما ؟ مامان ؟؟؟ منم رای بدم ..؟؟

مامانش حواسش به کناریش بود نگاش نکرد ... باز گفت : ماما ... مامایی ... من می خوام به امام رضا رای بدم  ....

خندم گرفت ...تو دلم گفتم ... مگه میشه ... باز گفت : ماما ...

مامانش گفت : بشین دخترم ... باز رفت رو صندلی ... !!!

خندید ... بعد موهای مامانش و از لای روسری کرد زیر روسری ... و 2 تا دستش و گذاشت , دور گردن مامانش و یه بوس خوشگل گذاشت رو گونه های مامانش ... بعد گفت ...

مامانی.... ماما .... توام به امام زمان رای بده ... باشه ؟؟؟

آخ کاشکی بودی آقا .... تا اونوقت ما با جون و دل سربازت بودیم مشما که سرور مایی ....ولی ... کاشکی روزی برسه تا ما به نماینده های تو رای بدیم ....

به صداقت و پاکی و معصومیت اون بچه ... به دل گنه کار ولی محب ما.... کمک کن ... تا خدا ازمون راضی باشه .... آقا تو ازمون راضی باشی ...

امین...

 

 

 -----------------------------------------------------------------------------------------------------

پ.ن:یکی از نظرات پست قبلی از یکی از دوستان "بنده ی پشیمان " توجهم و خیلی جلب کرد , این کامنتشون بود: 

 

سلام
"ولی باور کنید که خوابید،
اخه دنیا خوابه .اما با خواب شبانه فرق داره.دنیا یه خوابه که به نظر طولانی می رسه
اما در واقع خیلی کوتاهه
ابدیت تقسیم بر دنیا میشه بی نهایت..............."  

 

اولش و که خوندم کلی بهم برخورد ! گفتم شاید گمان ایشونم ...؟!!! نمی دونم شاید اینم بوده ولی مثبت فکر کردم و ... دلگیری مو از هفته ی پیش گذاشتم کنار ...

جمله ی قشنگی بود ... آره ما خوابیم ... یه خواب که بنظر طولانیه و آخرش می فهمیم که چقدر کوتاه بوده ...  فقط باز فرقش با خواب شب اینه که دست خودت نیست ولی تو دنیا ارادت دست خودته ... ما همه خوابیم ... منم خوابم ...... ولی خیلیا بیدارن ...... اوناییکه رفتن به بی نهایت ... عزیز دل منم بیداره ... دیدین وقتی کابوس می بینیم می ترسیم و از خواب می پریم ... دنیا کابوسه ... هممون یه روزی ازین خواب می پریم ....ما هم بیدار میشیم ... ولی چقدر دیر ... خیلی دیر .......

خدایا نذار اینجوری از خواب بپریم ... کمکمون کن آماده باشیم ...