...خاطرات خیس...

از حمیدرضای عزیزم می نویسم...به تو نزدیکمو دوری...مثه بارون پشت شیشه...

...خاطرات خیس...

از حمیدرضای عزیزم می نویسم...به تو نزدیکمو دوری...مثه بارون پشت شیشه...

فاصله...

**به نام خدا**‏‎     

 نمیدونم چی شد؟!‎   

 خیلی طول نکشید‎   

 فاصله زمانی کمی بود...‎   

 خیلی کم...‎   

 که فاصلمون انقدر زیاد شد... خیلی زیاد...