...خاطرات خیس...

از حمیدرضای عزیزم می نویسم...به تو نزدیکمو دوری...مثه بارون پشت شیشه...

...خاطرات خیس...

از حمیدرضای عزیزم می نویسم...به تو نزدیکمو دوری...مثه بارون پشت شیشه...

یلدات مبـــارک ... * یلدای غم ۲ *

** بنام خدا ** اگه غم چشامو آینه میدید دلش درگیر این منظره میشد... اگه تنهاییمو به شب میگفتم...همه شهرو برام بیدار میکرد ... اگه با کوه دردودل میکردم ، صدامو لاقل تکرار میکرد ...// سلام ... یلدات مبارک حمید ...این دومین یلدای بی توئه ... باز هم یه یلدای دیگه پر از غم ... دلم تنگ شده ... چی بگم؟وقتی واژه ها انقدر برای بیان حسم ضعیفن ... من با کی دردودل کنم ؟ میگم اصلا من فقط با تو دردودل میکنم...با خدا... ...باشب...با دریا ...با آسمون ... با خورشید... با ماه ...با کوه ... با ابر ... با باد ... با گل ...با پرنده ... نه با آدما ...وقتی درمقابل دردودلام بی تفاوتی میبینم تازه میفهمم چه بلایی سرم اومده و تنها همدردمو دیگه ندارم .... خدایا چیکار کرده بودم که باید اینجوری انتظار و عذاب بکشم ... خستم حمید ...دردام بیشتر شده ... آخر پاییز شده ... داره زمستون میاد زمستون تلخی که تو رو ازم گرفت .../ دوستت دارم حمید رضام ... خیلی ... / ‎یلدا یعنی یادمان باشد ... زندگی آنقدر کوتاه است ...که یک دقیقه بیشتر باهم بودن را باید جشن گرفت ... یلداتون مبارک...‎‏